۱۳۹۶ آبان ۲۵, پنجشنبه

چون ما معجزه دوست داریم

آمده‌ام از خودمان بنویسم. از ما که بین خودمان با «حادثه خبر نمی‌کند» خیلی فاصله می‌بینیم. نه، قصد غرغر کردن ندارم. دیگر بزرگ شده‌ایم. دیگر می‌دانیم با غرغر کردن در این شرایط چیزی درست نمی‌شود.
حادثه‌ی ناگوار دیگری کشورمان را تکان داده. هموطنان ما مصدوم شده‌اند، بی‌خانمان شده‌اند، عزیزانشان را از دست داده‌اند. مردم سایر شهرها اخبار را دنبال می‌کنند، به خیریه‌ها پول واریز می‌کنند، کمکهای غیر نقدی‌شان را می‌برند به ستادها تحویل می‌دهند. دستشان درد نکند. خواستم چند نکته که به ذهنم می‌رسد عنوان کنم. 
در کشورهای دیگر، آنها که دستشان به دهانشان می‌رسد، معمولا یک مرجع برای جمع‌آوری و هدایت کمکها وجود دارد. خود من دو سال داوطلب صلیب سرخ در شیکاگو بودم، بخش یاری رساندن پس از بحران. کار ما این بود که بعد از حادثه، که در شیکاگو معمولا آتش‌سوزی و در مواقع محدودی سیل بود، بعد از اتمام کار آتش‌نشانان به محل حادثه اعزام می‌شدیم تا بر اساس میزان خسارت، تخمین بزنیم خانواده‌ی حادثه دیده به چه امکاناتی نیاز دارد. آیا غذا می‌خواهد؟ آیا سرپناه می‌خواهد؟ آیا لباسهایش در حادثه از بین رفته؟ آیا برای خریدن غذای امشبش احتیاج به پول دارد؟ در این ماموریت با اعضا خانواده صحبت می‌کردیم. وظیفه‌ی ما تامین نیاز اولیه‌ی حادثه‌دیدگان در آن لحظه بود. بعد از تامین این نیاز اولیه، ما دیگر کاری در آن محل نداشتیم. گروههای دیگری موظف بودند که کار را از آن نقطه به دست بگیرند. 
ما در ایران هلال احمر را داریم. وظیفه‌ی هلال احمر همین تامین نیاز اولیه‌ی حادثه‌دیدگان است. اولین چیزی که از شما می‌خواهم این است که بیاییم و به هلال احمر اعتماد کنیم. اینها جوانان خود ما هستند که دارند داوطلبانه تلاش می‌کنند تا کاری از پیش ببرند. گاهی کمی و کاستی هست، ولی اگر مرجع ما همین یک مکان باشد، می‌توانیم سعی کنیم تقویتش کنیم. حرف پشت سر هلال احمر هست، ولی بیاییم به جای یک کلاغ و چهل کلاغ کردن، عملکرد واقعی‌شان را ببینیم و از آنها نتیجه‌ی فعالیتشان را مطالبه کنیم. بیاییم و به جای پخش شدن در گروهها و دسته‌های مختلف، روی همین بزرگترین سازمان امداد رسانی‌مان دقت و تمرکز کنیم. بیایید دوباره اعتماد کردن را از نو بنا کنیم. 
در حالی که هلال احمر در منطقه تجسس و امدادرسانی می‌کند، بخشی از کمکها را نگه داریم تا آمار صحیح از منطقه برسد. ویدئوها و پیامهای صوتی را ملاحظه کرده‌اید. بسیاری از حادثه دیدگان می‌گویند آب معدنی به درد ما نمی‌خورد، اینجا آب هست، چیزهای دیگر نیست. اگر ما با هیجان اولیه‌مان به سوپر مارکتها مراجعه کنیم و کامیون کامیون آب معدنی برای کسانی بفرستیم که مشکل آب ندارند، تنها پول و وقت و انرژی هدر داده‌ایم. اگر مرجع ما یکی باشد، می‌توانیم متوجه بشویم که نیاز اصلی مردم منطقه چیست.
 لازم نیست همه‌ی کمک نقدی‌مان را یکمرتبه به حساب هلال احمر بریزیم. باید بخشی از آن را نگه داریم برای گروههای بعدی که برای کمک به بازسازی منازل مسکونی به منطقه می‌روند. وقتی کار امداد و نجات هلال احمر تمام شد و منطقه را ترک کرد، باید مرجع دیگری ادامه‌ی کار را به دست بگیرد. حال این می‌تواند سازمان دولتی باشد، خیریه باشد، یا سازمان مردم نهاد. این چند روز دقت کنیم ببینیم چه کسی آمار درست می‌دهد. بر حسب آمار درست به مرجع درست کمک کنیم. نگران نباشیم. به احتمال خیلی زیاد می‌توانیم در این چند روز حرف راست را از دروغ تشخیص بدهیم. می‌توانیم با کمی پرس و جو از دوستان و آشنایانمان یک مرجع صحیح برای کمکهای نقدی پیدا کنیم.
آیا درباره‌ی خودمان فکر می‌کنیم؟ قطعا فکر می‌کنیم وگرنه متروی تهران نباید اینقدر خلوت باشد. حالا که ما اینقدر ترس برمان داشته که سوار مترو نمی‌شویم، در همین فرصت باید یک کیف نجات برای خودمان و اعضای خانواده‌مان ببندیم. کشور ما کشور زلزله خیزی‌ست. بخش بسیار بزرگی که تلفات زلزله در کشورهای زلزله‌خیز دیگر را کم می‌کند آگاهی و آمادگی مردم آنهاست. اینقدر ننشینیم بگوییم دولت فلان نمی‌کند و بهمان نمی‌کند. زندگی من و شماست. من و شما باید خودمان را آگاه کنیم و برای مواقع خطر آماده باشیم. منابع این اطلاعات را از ستاد بحران منطقه‌مان بگیریم. از تلگرام استفاده‌ی مفید کنیم، این اطلاعات مربوط به ایمنی را پیدا کنیم و به اطلاع دیگران برسانیم. ببینیم چطور باید کمد و کتابخانه را به دیوار ثابت کنیم. ببینیم چطور باید ظروف را در کابینت بچینیم. کاری کنیم که یک زلزله‌ی پنج ریشتری تلفات نداشته باشد. آگاه بشویم در مواقع زلزله‌های شدیدتر باید چه کار کنیم. برویم خیلی جدی وضعیت ایمنی ساختمانی که در آن زندگی می‌کنیم را بررسی کنیم. حتی ساختمان بساز و بندازی هم باید راهی برای مقاوم‌سازی داشته باشد. اگر ندارد پس چطور دارید توی آن زندگی می‌کنید؟
وقتی حادثه‌ی پلاسکو پیش آمد، باید درس گرفته باشیم که اهمیت ندادن خود ما، می‌تواند به قیمت جان دیگران تمام شود. دوستان، باور کنیم که دیگران موظف نیستند قربانی بی‌قیدی ما بشوند. خودمان را بگذاریم جای دیگران، ببینیم آیا تحمل این را داریم که فدای بی‌تکلفی دیگری بشویم؟
و استدعای من این است که اینقدر عاشق معجزه نباشیم. معجزه امری خارق‌آلعاده است و به احتمال خیلی زیاد هر کدام ما آنقدر بدشانس هست که معجزه‌ای درباره‌اش اتفاق نیفتد. ما به احتمال خیلی خیلی زیاد آن شخصی نیستیم که بعد از پنج روز زنده از زیر آوار بیرون آمد. بیایید احتمال زیر آوار ماندن را پایین بیاوریم. بیایید درباره‌ی زندگی شخص خودمان مسئول باشیم تا دیگری را برای نجات آن به خطر نیندازیم. بیایید خیلی منطقی به احتمال خطر زلزله، یا سیل، یا هر بلای طبیعی دیگر فکر کنیم و بدون ایجاد استرس و ترس، ایمنی را بخشی عادی از زندگی‌مان کنیم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر